سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه عشق

صفحه خانگی پارسی یار درباره

.......... خیانت در عشق ..........



... روزی اعلان عشق کرد و دیری نکشید که سر سفره عقد نشستبم ...
...دانشجو بودم و تا فارغ التحصیل شدن ،هر دو اندیشه داشتن فرزند را...
... از سر به در کرده و به عشقی اندیشیدیم که توخالی نبود و محبتی که ... 
... شعله های آن را هیچ  تند بادی خاموش نمی کرد...
... درسم را تمام کرده و داشتم در یک شرکت کاری دست و پا  می کردم ...
 ... که یکهو ، خلق و خویش عوض شد و خواست که تو خانه بشینم ...
... هر قدر گفت  جدی نگرفتم  و زندگیمان  شد جیغ و فریاد و شب و روزمان آشتی و دعوا ...
...تا که روزی بو بردم همه ی اینها بهانه ای بیش نیست و بازی ام می دهد ...
 ... خبر را دوستم فخری آورد و نام و نشان آن آتش پاره  را ...


 

...سایه به سایه شان نیز مرا برد و وقتی حقیقت را فهمیدم ...
... قلبم را با همه ی احساسش چنان  خونی و زخمی یافتم که انگار  زیر پتکی   له اش کرده بودند...
... دستش که رو شد و خیانتش آفتابی ، جدائی آخرین چاره  شد و گفت  :مهریه ات را بدون ...
... کم و کاست می دهم ! مهریه ام را داد و اما یک چیزی   را برای همیشه از من گرفت  ...
 ... اعتمادم به عشق و انسان را ...
 ...فخری زنش شده بود و همه ی آن تعقیب و گریز ها  نقشه و فریبی بیش نبود !...



 



............... منبع : کتاب عاشقانه از علیرضا ذی حق ...............