سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه عشق

صفحه خانگی پارسی یار درباره

.......... مادرانه ..........





خواندم ترانه ای زیبا برایت مادر
میون ترانه هام نوشتم نامت را
نوشتم نامت را با بغض با گریه های دور
نوشتمت ،نوشتمت ترانه خوان شعر هایم
نوشتمت با کلماتم نام زیبایت را
و بر هر شاخه ی گل یاس بازمی نویسم
دوستت دارم
مادر





مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر

در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر



ای کـاش کـه تـا ابــد نــمـیــرد مادر یـا هـستـی جـاودان بـگیـرد مادر

مهر است سراسر وجودش تــا هـست ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر



هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید

چشمان پر از ستـاره ی مــــادر مــن در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد



چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر

ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر



در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست

در گـــویــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست






بنــــــــــــازم همت والای مــــــــــادر
به قـــــــربان قـــــــد و بالای مـــــادر

تن جـــــان و سر و پایم فــــــدا بـــــاد
بــــــــه راه صبر جـــــــانفرسای مادر

نمی رفتم به خــــواب راحت و خوش
نبــــــود از نغمه یی لالای مـــــــــادر

فــروغش روشنایی بخش جانهــــاست
رخ همر جهـــــــــان آرای مــــــــادر

ادا نتوان کنـــــم حقش ,اگــــــــــر سر
بریزم همچــــــو زر در پـــــــای مادر

به کودک , بـــــوی مادر مـی دهد جان
نگیرد دایه هـــــرگز, جای مـــــــــادر

همه شب دـــــیده گان من , بــــــود باز
که باشد انـــــدر آن , مـــــاوای مـــادر

لبم را بوسه ها مــــــــــــی زد شبانگاه
لب شیــــرین شکـــــــــر زای مـــــادر

می عشق و وفـــــا, درکــام من ریخت
بـــــود این مستی از صهبای مـــــــادر

مــــــرا با شیره ی جان , پرورش داد
دل پر مهــــــــــــر و پرغــوغای مادر

نخستین حـــــــرف را , او یـاد من داد
منم یک قطر ه از در پــــای مـــــــــادر

گلـم با آب مهر ش , چـون عجین گشت
بـــــــه سر باشد مرا , سودای مـــــادر

نبی فـــــــــرموده انــــــدر شــــان مادر
کــــــه جنت هست , زیـــــــر پای مادر






مادری دارم آرام
بی پروا از سکوت آب ها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطیف تر از انوار بهار
کلامش آفتاب ،صدایش باران
مادری دارم که خواندن نمی دانست
ولی درس زندگی آموخت
آموخت که چگونه گل را شاد کنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر کنم از گل شقایق
آموخت که چگونه دوست بدارم زندگی را






کدام
واژه می تواند مرا به وصف تو برساند .
 کدام جمله توان از تو گفتن را در
خود می بیند.
برای از تو گفتن شاید سکوت بهترین گفتار باشد.
تو را از آن روز که بند بند وجودم به هستی تو بند بود ،
 از ان روزی که طپش
قلبت تنها صدای
 آرام بخش دوران تنهایی من بود.
 از‌آن هنگام که کار هر صبح
و شام من
 شمردن نفس های پر مهرت بود ، می شناسم.








`*•.¸عاشقانه¸.•*´




باید از آغاز پایان گرفت
دل من از سنگ است
قلب تو از شیشه
نشکند قلب تو را این دل تنگ
نشکفد خاطره ای تلخ میان من و تو
دل من طوفانی است
چشم تو چون دریا است
نکند دل به هوای رخ تو پر بزند
کاش تو هم چشم مرا می دیدی
کاش می دانستی...
خواب مرا میخواند
به خیال تو مگر خواب روم
کاش میدانستم ...
که کدامین لحظه
چشمک آن ستاره سهم من است
کاش میدانستم ...
که در این شامگه سردوسیاه
چه کسی خواب مرا می بیند...





تو را همچون گوهری در صدف یافتم 
                   
                          و تا ابدیت از تو محافظت خواهم کرد


تو را همچون زیبائی آسمان یافتم
                 
                              و همیشه در تو پرواز خواهم کرد


تو را همچون دریا یافتم

                                   و همیشه در تو خواهم بود


زیرا تنها معبود و هستی

                             و عشقم تو هستی


همیشه زنده باش که از

زنده بودن تو   من نیز زنده خواهم بود


همیشه شاد باش که از

شادیت دل من نیز شاد خواهد بود


همیشه با محبت باش

چون محبتت نیازم خواهد بود


دوست دارم . . . خوبم ، بهتر از تو

 هرگز ندیده ام و نخواهم دید تا ابدیت


دوستت دارم و همیشه

 دوستت خواهم داشت تا ابدیت







حتی اگر کنار من نباشی،
با من نباشی،
حتی اگر نخواهی،
من تو را زندگی خواهم کرد.
در جاده ها تو را خواهم یافت،
از تقویم ها تو را خواهم ربود،
با خیال تو خواهم رقصید،
و باز هم
تو را زندگی خواهم کرد.

گمان مبر که بی حضور تو تنها خواهم ماند،
گمان مبر که غمگین خواهم شد،
من تو را تا زمانی که سیر سیر شوم
زندگی خواهم کرد.


در جاده ها تو را خواهم یافت،
از تقویم ها تو را خواهم ربود،
با خیال تو خواهم رقصید،
و باز هم
تو را زندگی خواهم کرد.