گفتم بمان بهر خدا... گفتي خداخافظ گفتم ببر با خود مرا... گفتي خداحافظ گفتم تو از من در مسيرِ روشن ِ پيوند آخر چه ديدي جز وفا ... گفتي خداحافظ گفتم نمي خواهي مرا؟! باشد.. نخواه.. اما ايکاش مي گفتي چرا... گفتي خداخافظ گفتم برو! باشد! خدا يارت... به ديدارت مي آيم .. اما کي؟ کجا؟ گفتي خداخافظ اي واي از دلبستگي.. اي داد از عادت... معتاد خود کردي مرا.. گفتي خداحافظ
گفتم بمان بهر خدا... گفتي خداخافظ
گفتم ببر با خود مرا... گفتي خداحافظ
گفتم تو از من در مسيرِ روشن ِ پيوند آخر چه ديدي جز وفا ... گفتي خداحافظ
گفتم نمي خواهي مرا؟! باشد.. نخواه.. اما ايکاش مي گفتي چرا... گفتي خداخافظ
گفتم برو! باشد! خدا يارت... به ديدارت مي آيم .. اما کي؟ کجا؟ گفتي خداخافظ
اي واي از دلبستگي.. اي داد از عادت... معتاد خود کردي مرا.. گفتي خداحافظ