وقتي که ديگر رفت
من به انتظار امدنش نشستم
وقتي که ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتي که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتي
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگي کردن است
مثل تنها مردن
سلام دوست گلم.
ممنونم که به وبلاگم سر زدي.بازم از اين کارا کنيد.
وبلاگ زيبايي داري.
موفق باشيد
سلام متن قشنگي بود .ياد دل شكسته ي خودم افتادم.پرسشهايي كه كردي من 5 سال دارم از خودم مي كنم .نمي دونم آيا عشقي هست؟آيا دوستي هست؟چرا بعضي ها دل مي شكنن؟چرا لياقت ندارن؟ممنون از متنت منو به گذشته ها برد.بهم سر بزن دوست عزيز
سلام و خسته نباشيد.
از تشريف فرمايي شما به وبلاگ ممنونم .اميدوارم زيارت عتبات عاليات نصيب همه دوستان،از جمله شما بگردد.داستان واقعي شما را هم خواندم.دستتان درد نكند.
موفق باشيد و التماس دعا
salam
mamnun az inke be webam omadi
poste akharet ajib bood
vali ghashang
hame mesle ham nistan
doroste
vali
aksaran adama bi marefatan
ba ka30 bash ke hata age toye zesht tarin lebasam boodi
barash behtarin bashi...
سلام دوست خوب
داستان قشنگي بود واقعا دلم سوخت توي جامعه ما از اين بي معرفتيها زياده .
درضمن حرفات هم چرت و پرت نيست خيلي هم قشنگه
سلاااااام
داستان جالبي بود به نظرمن اگر هم ميخواست به سراغ نفرقبلي بره اين رسمش نبود که اينطوري جدا بشه از علي
ازاين نامرديها فراوونه تو اين زمونه
پاينده باشي
سلام قلم زيبايي داريد
شاد باشيد
ازحضورتان در وبلاگم ممنونم